تو به من خندیدی.....
سال ها پیش از این به من گفتی که مرا هیچ دوست میداری ؟ گونه ام داغ ز سرخی شرم شاد و آهسته گفتمت آری باز دیروز جهد می کردی تا ز عهد گذشته یاد آرم سرد و بی اعتنا تو را گفتم که دگر دوستت نمی دارم ذره های تنم فغان کردند که خدا را دروغ میگوید جز تو نامی ز کس نمی آرد جز تو کامی ز کس نمی جوید دوستت دارم و نمی گویم تا غرورم کشد به بیماری زان که می دانم این حقیقت را که دگر دوستم نمی داری......... ارسالی از دوست عزیزم الهام. چرا دنیا پر از حادثه های وارونه عاشق یکی می شی که عاشقی نمی دونه من به دنبال تو و تو دنبال کس دیگه هیچ کدوم از ما دو تا به اون یکی راست نمی گه من واسه چشمای نازنین تو یک دیوونم از خودش نمی شنوی اگه یک روز بخواد بره زیبا هوای حوصله ابری است چشمی از عشق ببخشایم تا رود آفتاب بشوید دلتنگی مرا زیبا هنوز عشق در حول و حوش چشم تو می چرخد از من مگیر چشم دست مرا بگیر و کوچه های محبت را با من بگرد یادم بده چگونه بخوانم تا عشق در تمامی دل ها معنا شود یادم بده چگونه نگاهت کنم که تردی بالایت در تندباد عشق نلرزد زیبا آنگونه عاشقم که حرمت مجنون را احساس می کنم آنگونه عاشقم که نیستان را یکجا هوای زمزمه دارم آنگونه عاشقم که هر نفسم شعر است زیبا چشم تو شعر چشم تو شاعر است من دزد شعرهای چشم تو هستم زیبا کنار حوصله ام بنشین بنشین مرا به شط غزل بنشان بنشان مرا به منظره ی عشق بنشان مرا به منظره ی باران بنشان مرا به منظره ی رویش من سبز می شوم زیبا ستاره های کلامت را در لحظه های ساکت عاشق بر من ببار بر من ببار تا که برویم بهاروار چشم از تو بود و عشق بچرخانم بر حول این مدار زیبا زیبا تمام حرف دلم این است من عشق را به نام تو آغاز کرده ام در هر کجای عشق که هستی آغاز کن مرا
* به من چیزی بگو شاید، هنوزم فرصتی باشه یه راهی رو به من وا کن، تو این بیراهه بن بست به من چیزی بگو از عشق، از این حالی که من دارم تو هم شاید شبیه من تو این برزخ گرفتاری گریزی جز شکستن نیست منم مثل تو می دونم آسمان چشم او آيينه كيست آنكه چون آيينه با من روبرو بود درد و نفرين درد و نفرين بر سفر باد سرنوشت اين جدايي دست او بود گريه نكن كه سرنوشت گر مرا از تو جدا كرد عاقبت دلهاي ما را با غم هم آشنا كرد ... سنگ قبر آرزو بود آه سنگ قبر آرزو بود ............. آنچه کردی با دل من قصه سنگ و سبو بود اگه اون که کنارته تو رو بیشتر از من میخواد اگه با همون راحتی , اگه باهات راه میاد اگه روزگار بد تو رو ازم گرفته اگه خاطرات خوبمون از خاطرم نرفته خوشبختیت آرزومه حتی با من نباشی حتی از خاطره هامون جدا شی از همون روزای اول میدونستم نمیمونی میدونستم نمیتونی عشقو تو چشام بخونی از همون روزای اول دل تو با دیگری بود کاش همیشه پات بمونه اون که عشق بهتری بود خوشبختیت آرزومه حتی با من نباشی حتی از خاطره هامون جدا شی خوشبختیت آرزومه.......................... کــــنـــــارم هــــستی و اما دلــــم تنــگ مــــیشه هر لحظه خودت میدونــی عـــادت نــیــست فقط دوســت داشتنه محضه میگم وای چقدر ســـــــرده میام دســـتـــاتـــو مــیگــیرم از اینجا تا دمه در هم بری دلشوره میگیرم مـــحاله پــیشه من باشی برم سر گرم کاری شم روزهایی که حواسم نیست بگم تو هم از بس منو میخوای یه جورایی خود ازاری مگه موهاتو وا کردی که موجش اومده اینجا اگه حاله منو داری میفهمی یعنی چی این حرف دست من نیست نفسم از عطر تو کلافه می شه لحظه ای که حسی از تو به دلم اضافه می شه باورم نمی شه اما این تویی که داره می ره خیره می مونم به چشمات حتی گریه ام نمی گیره چشای مونده به راهو شب تنهایی و ماهو من و خونه ساعت های غرق خوابو این منه بی تو خرابو یادت هرگز نمی مونه خیلی ممنون اینقدر آسون منو داغون کردی واسه احساسی که داشتم دلمو خون کردی تو که هیچ حسی به این قصه نداشتی واسه چی منو به محبت دو روزه مهمون کردی همه عالم میدونستن که بری میمیرم اما رفتی و همه عالم رو حیرون کردی خیلی ممنون واسه هر چی که آوردی به سرم خیلی ممنون ولی من هیچ وقت ازت نمیگذرم من حواسم به تو بود و تو دلت سر به هوا با همین سر به هواییت منو ویرون کردی من که با نگاه شیرین تو فرهاد شدم مگه این کافی نبود که منو مجنون کردی همه عالم میدونستن که بری میمیرم اما رفتی و همه عالم رو ویرون کردی خیلی ممنون واسه هرچی که آوردی به سرم خیلی ممنون ولی من هیچ وقت ازت نمیگذرم استاد سیاوش قمیشی_آلبوم یادگاری نبار باران زمین جای قشنگی نیست من از اهل زمینم... خوب می دانم که گل در عقد زنبور است ولی سودای بلبل دارد و پروانه را هم دوست می دارد...... آفتاب را دوست دارم به خاطر پیراهنت روی طناب رخت، باران را اگر می بارد بر چتر آبی تو، و چون تو نماز خواندی خداپرست شدم... گاه یک لبخند انقدر عمیق میشود که گریه می کنیم گاه یک نغمه انقدر دست نیافتنی میشود که با ان زندگی می کنیم گاه یک نگاه انچنان سنگین میشود چشمانمان رهایش نمی کند گاه یک عشق انقدر ماندگار می شود که فراموشش نمی کنیم
من دوست دارم ولی علتشو نمی دونم
حالا که می خوای بری ، بذار نگاهت بکنم
چون یک بار دیگه می خوام این دلو ساکت بکنم
چرا دنیا پر از حادثه های وارونه
عاشق یکی می شی که عاشقی نمی دونه
وقتی می پرسی ازش می گه آره ، مسافره
چقدر بین دل ها و حرف های ما فاصله هست
چشمامون می خنده اما دل هامون بی حوصله هست
چرا دنیا پر از حادثه های وارونه
عاشق یکی می شی که عاشقی نمی دونه
من به دنبال تو و تو دنبال کس دیگه
هیچ کدوم از ما دو تا به اون یکی راست نمی گه
هنوزم بین ما شاید، یه حس تازه پیدا شه
یه کاری کن برای ما، اگه مایی هنوزم هست
من از احساس شک کردن به احساس تو بیزارم
تو هم شاید نمی دونی چه احساسی به من داری
نگو باید بُرید از عشق نه می تونی نه می تونم
اي دلت خورشيد خندان سينه تاريك من
کــــنـــــارم هــــستی و بــــازم بـــهــــونه هامو میگیرم
یه وقت تـــنــها نری جایی که از تنهایی میمیرم
فقط تو فکر این عـــشـــقم تو فکر بودنه بــــا هم
میدونم که یه وقتایی دلت میگیره از کارم
خیلی دوســـتـــت دارم
تو هم مثل منی انگار از این دلتنگی ها داری
یه جورایی خود آزاری
کــــنـــــارم هــــستی و انگار همین نزدیکیاست دریا
قشنگه ردپای عشق بیا بی چتر زیر برف
یه دل بی سرپناهو
Power By:
LoxBlog.Com |